The land of nada

ساخت وبلاگ

بهم گفت تو هیچ وقت حس تعلق نداشتی. معلق. قرار بود تعریف مثبتی از من نباشه و درنهایت به بیراهه رفتن من طعنه‌ایی زده باشه ولی من راستش‌ رو بخوای ته دلم ذوق کردم.

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

دارم نفس میکشم، بعد سه هفته جنگ اعصاب ول کردم و الان دارم نفس میکشم...

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 122 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

از کجا میدونم شروع میشه. یه حسی بهم میگه یا شاید نشونه های اسمون رو دنبال کردم. چشمم همش به ماه بود که هزار تا ماشین به هم خوردن. همین انقلاب. اما برگشتم خونه و بدنم کوفته تر از همیشه بود. هنوز حرف می The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

 اگه من بازی با کلمات رو به خوبی تو بلد بودم و لرزش صدام و دردی که میپیچه توی دست راستم قابل کنترل بود. اگه میدونستم بی ارزش تر از این هستیم که نتونیم از به زانو دراوردن همدیگه لذت ببریم. اگه موعظه خوانی به باهوشی تو بودم و تمام ضعف ها رو جای جای ذهنم حفظ میکردم. اگه به این نزدیکی نبودم و فاصله ها رو از اول تنظیم شده تا خودت مینداختم و ترسی از از کف دادن تجربیات قشنگ از جنس ادم ها رو نداشتم. اگه اگه اگه 

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

  حتی حرف از راه و مسیر نبود. شاخه‌ایی برای پریدن و گوشه‌ایی، سنگی برای دست انداختن هم تلاش بیهوده به نظر میرسید. میگوید از الان به بعد و برای روزهای آینده اش خط و نشون وجود چه و چه را میکشد. نفهمیدمش The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

نزدیک شو. چیزی نمانده به آخرین خم کوچه. بعد از آن برف تا کمر باریده و سکوتش را هیچ ندایی نمیشکند. نزدیک شو که زمانی باقی نمانده برای زندگی کردن.
و نای خواندن با زاغ ها به سرخواهد رسید.

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

همین الان که بادی توی موهام نمیپیچه و صدای سولو های شوبرت توی گوشم نیست و فقط میتونم انقدر جیغ بزنم که خون ریه هامو بگیره و تف کنم روی این دیوارای سفید اتاق. 

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

درمان پروسه‌ی عجیبیه. دور شدن ادمی از خود و امان از غرق شدن در دنیایی که هیچ جوره به ما تعلق ندارد. من بدنبال درمان بودم و لحظه های طولانی تر. 

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47

Work will still be done. Even tho it's snowing outside and there's crushed hearts and bones on the sidewalk carrying memories of war. Through it all was disappointment. In hope of a better realization, closure or even just feeling alive. I'm not gonna delay anything.  I got to the last point and probably the last chapter. Love was just an idea far from reality.  Disappointment was beyond my acknowledgment. There was no escape. To find something behind the ugly truth. All I ever read and imagined and it was not supposed to be anything like right now. Tell me I'm not coming home. Faces tued red and we were admitting it's here again and it's really destroying us.

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:47